پرنسس كوچولوي گلمپرنسس كوچولوي گلم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

هديه ي باشكوه خدا

مامان جونم ، ني‌ني نشو !

سلام قشنگ مامان الهي دورت بگردم كه اين روزا چقدر شلوغ شدي ، از ديشب يه جيغاي بنفشي ميكشي بيا و ببين ، از اين حركتت واقعاً ناراحت ميشم ؛ ولي عوضش ديگه ماشا... بزرگ شدي و با بابايي 2تايي ميتونيد بريد بيرون ، ديروز من يه سر رفتم بيرون ، شما و بابايي هم رفتيد ماشين سواري ، اصلاً هم اذيتش نكردي ، البته منم زود برگشتم . حالا ماجراي امروزو گوش كن : امروز دخترعمو مهسا با اميرمهدي كوچولو كه 6 و نيم ماهه‌ست اومده بودن خونمون ، موقع اومدنشون شما خواب بودي ، ولي همينكه من اميرو بغل كردم تا باهاش بازي كنم يهو از خواب بيدار شدي ، همينكه اومدي پيش مهمونا حمله كردي به پستونكه ني‌ني ، برا همين قايمش كرديم . يه كم ديگه گذشت اميرمهدي پستونك خ...
23 دی 1392

یه روز پرحادثه

سلام پرنسس كوچولوي من قشنگ مامان ، داريم به سلامتي اسباب‌كشي ميكنيم خونه‌ي جديد ، از صبح داشتم وسايلمونو بسته‌بندي ميكردم عصري يه ساعت خوابوندمت تا يه‌كم ديگه به كارام برسم ، ساعت 5 بود بيدار شدي ، مامان و دختر رفتيم تو آشپزخونه و مشغول شديم ، شما مشغول خرابكاري ، منم مشغول بسته‌بندي ؛ ساعت 8 ديگه يواش‌يواش داشت خوابت مي‌اومد ولي هركاري كردم نخوابيدي ، رفتي از ميزتلويزيون گرفتي و سرپا وايستادي و مشغول بازي شدي ولي نميدونم چرا يهو دستت رها شد و با پس كله خوردي زمين ، الهي مامان بميره برات شروع كردي به گريه ، بالا هم اوردي ، كمي آرومت كردم و باز شروع كردم به كار ، ايندفعه اومدي از پايه‌ي ميز گرفتي ...
21 دی 1392

فرهنگ لغات 2

فرهنگ لغات 2 تاريخ روز سن توضيح     از 9 ماهگي وقتي ميخواي چيزي بهم بدي ميگي دَ يعني بيا 03/9/92 1شنبه 9 ماه و 4 روزگي برا اينكه دلم نشكنه فقط همين يه امروز گفتي ماما 17/9/92 1شنبه 9 ماه و 18 روزگي وقتي ميخوام به چيزي دست نزني به تقليد از من ميگي جيز 21/9/92 5شنبه 9 ماه و 22 روزگي به همه‌ي وسايل ، هرچي دورو برت هست به جاي جي‌جي ميگي جي 5/10/92 5شنبه 10 ماه و 6 روزگي به داللي ميگي دا ...
21 دی 1392

خدا خيلي بهمون رحم كرد

سلام فندق مامان ، فندق كوچول ، موچولوي من بذار همين اول يه چيز خنده‌دار بهت بگم ، من اغلب فندق كوچولو صدات ميكنم ، مامان جونم هروقت اين واژه‌رو ميشنوه برعكسه من گردو صدات ميكنه ؛ يعني اينكه شادوين كجا اندازه‌ي فندقه ، بايد بهش بگي گردو ، اونوقت منم ميزنم زير خنده ميگم مامان جون بچه‌م كجا گردواِ ، مثل فندق كوچول موچولواِ ! اينروزا خداروشكر همه چيز خوبه ، فقط نميدونم چرا از صبح يه‌كم تب داري ، شايد مرواريد سومت تو راهه ، نميدونم شايد . امشب داشتم فيلم ميديدم و بابايي و شما هم 2 تايي تو اتاق داشتيد تاب‌سواري ميكرديد ، آخه اينروزا بدجوري عاشقه تابت شدي ، يهو بابايي زد به سرش كه تاب سقفيتو بياره تو هال نصب كنه ...
15 دی 1392

يه رخداد تاريخي

سلام دختر ناناز من امروز شهادت امام رضا (ع ) بود و خاله شهين آش نذري داشت ، شب بعده اينكه از خونه‌ي خاله اومديم آقاجون زنگ زد گفت دخترمو بيار ببينم ، بلند شديم رفتيم خونه‌ي آقاجون ، بعده اينكه يه كم بازي كردي به خاله شادي گفتم برو يه كم از آش بيار به شادوين بده ، آخه من خودم دستم بند بود ، توي اين محرم و صفر به اين نتيجه رسيده بودم كه از آش رشته خوشت مياد و هر وقت كه برامون آش اوردند شما كه اوصولاً بد غذايي و چيزي نميخوري يكي دو قاشق ازش خوردي . درنتيجه خاله شادي بلند شد يه كم برات آش ريخت اورد و اونوقت شما خانم كوچولو با اشتها شروع كردي به خوردن ، خاله شادي هم ديد كه سير نشدي بلند شد يه كم ديگه برات اورد سلام دختر ناناز من ...
12 دی 1392

جدول تكاملي 7

جدول تكاملي 7 تاريخ روز سن توضيح         از 9 ماهگي موقع شير خوردن همش دستتو مياري جلوي دهنم تا بوسش كنم منم بايد هي بوسش كنم تا شيرتو بخوري با كوچكترين آهنگي ميرقصي حتي با موزيك پيام بازرگاني 08/9/92 جمعه 9 ماه و 9 روزگي برا اولين بار با يه هيجان وصف‌ناپذير با دست چپ  باي‌باي كردي 11/9/92 2شنبه 9 ماه و 12 روزگي ازروي يه مبل ميري رو مبل ديگه ، كار خطرناكيه ولي شما اهل ريسكي 21/9/92 5شنبه 9 ماه و 22 روزگي ...
30 آذر 1392

فرهنگ لغات 1

فرهنگ لغات 1 تاريخ روز سن توضيح 20/2/92 جمعه 2 ماه و 22 روزگي براي اولين صدايي كه ازت شنيدم گفتي اِقِن 26/2/92     شروع كردي به اَقِي گفتن 8/3/92     صدا درمياري ، اَ – او ميكني ، از ته دل ميخندي     از 5 ماهگي مواقع اعلام حضور قَ ميكني     از 8 ماهگي دستتو جلوي دهنت ميگيري و آ‌ آ‌ آ آ ميكني 15/8/92 4شنبه 8 ماه و 16 روزگي ...
29 آبان 1392

جدول تكاملي 6

جدول تكاملي 6 تاريخ روز سن توضيح     از 8 ماهگي در برابر هرچيزي كه مطابق ميلت نباشه ، سرتو به علامت نفي تكون ميدي 02/8/92 5شنبه 8 ماه و 3 روزگي از امروز از حالت نشسته به حالت چهاردست‌وپا تغيير حركت ميدي 03/8/92 جمعه 8 ماه و 4 روزگي با صداي بلند با خودت حرف ميزني و آواز ميخوني 09/8/92 5شنبه 8 ماه و 10 روزگي از حالت چهاردست‌و‌پا يه وري برميگردي ، ‌ولي نميتوني برگردي بشيني ديگه از حفاظ تخت هم ميگيري بلند ميشي ...
25 آبان 1392

جدول تكاملي 5

جدول تكاملي 5 تاريخ روز سن توضيح 05/7/92 جمعه 7 ماه و 7 روزگي نشستني ديگه به هيچ‌چيزو هيچ‌كس احتياج نداري و تعادل كامل داري 08/7/92 2شنبه 7 ماه و 10 روزگي چپه كم بود حالا شست پاي راستتم ميكني تو دهنت ، واقعاً بهت مزه داده ماشا... با روروئك ديگه كامل راه ميري و كل خونه رو ميگردي 10/7/92 4شنبه 7 ماه و 12 روزگي برا اولين بار دستتو زير سينه‌ت گذاشتي و سينه‌خيز جلو رفتي ، بالاخره اين دنده جلوت هم بكار افتاد ، خسته شدي بس كه دنده عقب رفتي راستي بوقتم توي دستت مي...
27 مهر 1392

جدول تكاملي 4

جدول تكاملي 4 تاريخ روز سن توضيح 08/6/92 جمعه 6 ماه و 10 روزگي اينروزا ديگه به سمت راستتم غلت ميخوري ، آخه تاحالا فقط به چپ غلت ميخوردي 11/6/92 2شنبه 6 ماه و 13 روزگي ديگه كامل قل ميخوري و عقب عقب سينه‌خيز ميري ، وقتي هم خسته شدي شروع ميكني به ماليدن دماغت رو زمين 14/6/92 5شنبه 6 ماه و 16 روزگي از امروز بدون كمك ميشيني ولي گاهاً تعادل نداري 18/6/92 2شنبه 6 ماه و 20 روزگي وقتي سوار روروﺋك ميشي باهاش اينور اونور ميري آخه قبلاً يه‌جا ثابت ...
29 شهريور 1392